کارکنان و مدیران سازمان های خلاق روزانه حجم زیادی از اطلاعات را دریافت میکنند. محققان میگویند هر فرد به طور میانگین روزانه حدود 34 گیگابایت اطلاعات دریافت میکند. مغز انسان هیچگاه به اندازه عصر حاضر در معرض اطلاعات قرار نداشته و اصطلاح Information Overload بر همین پدیده دلالت دارد. اما به موازات افزایش حجم اطلاعات دریافتی، انسان امروز دچار تناقضات و پیچیدگیهایی هم شده است.
مثلاً واکسن کرونا را در نظر بگیرید؛ همه میگویند واکسن سینوفارم ایمنی لازم را در بدن ایجاد نمیکند، فقط فایزر ولاغیر! حالا ببینیم تلگرام چه میگوید؛ سینوفارم امارات از سینوفارم چین بهتر است، اما کماکان فایزر حرف اول را میزند. اینستاگرام میگوید آسترازنکا بهتر است، اما عوارضش هم بیشتر است. و ناگهان تلویزیون را روشن میکنیم؛ پژوهشگران میگویند ایمنی فایزر هم بعد از چهار ماه به اندازه سینوفارم میشود! کدام را باید باور کنیم؟!
موضوع دیگر این است که در مقابل این اطلاعات چه واکنشی باید نشان بدهیم؛ این پست اینستاگرام را باید بخوانم؟ این کانال تلگرام را باید فالو کنم؟ این مقاله را الآن بخوانم یا بعداً؟ این خبر را که در واتساپ برایم فوروارد شده، برای همه فوروارد کنم؟ قبل از این که به چرخه اطلاعات کمک کنم، لازم نیست از درست یا غلط بودن آن مطمئن بشوم؟ اصلاً من دانش کافی برای اظهارنظر کردن در مورد این موضوع را دارم؟!
همین دسترسی آسان و سریع، باعث شده همه ما اقیانوسی به عمق یک سانتیمتر از اطلاعات باشیم! اطلاعاتی که اصلاً معلوم نیست صحت دارند یا نه. پس باید در انتخاب کانال دریافت اطلاعات بیشتر دقت کنیم. در عصر اطلاعات، آنچه بیش از پیش اهمیت یافته، صحت اطلاعات است. اطلاعاتی که ما دریافت میکنیم، همیشه در حد اخبار سلبریتیهای اینستاگرام نیستند و گاهی ارزش و اهمیت بیشتری پیدا میکنند. منتشر کردن اخبار پزشکی نادرست، ممکن است به قیمت جان افراد تمام شود.
بگذارید یک مثال دیگر بزنم. همه ما عکسهای استیو جابز را دیدهایم؛ با همان یقه اسکی مشکی و همان شلوار جین آبی. تیشرت خاکستری مارک زاکربرگ هم که به اندازه کافی مشهور است. البته سردمدار این سبک، آلبرت انیشتین بوده که در بیشتر عکسهایش یک کت و شلوار به تن دارد. حکمت این لباسهای یکشکل و یکرنگ چیست؟ آن هم برای استیو جابز که با درآمد تنها چند دقیقهاش میتوانست بهترین برندها را تهیه کند و بپوشد!
این افراد کارآفرین و نابغه، با محدود کردن انتخابهایشان، از بروز یک پدیده روانی به نام خستگی تصمیمگیری یا decision fatigue جلوگیری میکنند. اگر قرار باشد از قدرت ذهنتان برای کنترل دنیا تنها با یک محصول مثل آیفون استفاده کنید، حتی تصمیمگیری روزانه برای انتخاب لباس هم وقت تلف کردن است! این را به زندگی خودمان و اطلاعاتی که روزانه دریافت میکنیم و ناخواسته ذهنمان را درگیر میکنند، تعمیم بدهید.
همه اینها را گفتم که به این نتیجه برسم: مهم است که اطلاعات را از کجا و با چه پشتوانه علمی دریافت میکنید. قرار نیست ما همه چیز را بخوانیم، اصلاً به این همه اطلاعات نیاز نداریم. میتوانیم با محدود کردن کانالهای اطلاعاتی و جایگزین کردن پیامرسانها با وبلاگها و سایتهای معتبر، تنها اطلاعات تخصصی مربوط به فعالیتهای کاری و شخصی خودمان را دریافت کنیم. همان کاری که استیو جابز با لباسهایش کرد! این موضوع در سازمان ها اهمیت دوچندان پیدا میکند.
ما بنا به مسئولیتی که در قبال جریان درست اطلاعات صحیح مرتبط با حوزه کار خودمان احساس میکنیم، تصمیم گرفتیم تا این وبلاگ را برای انتشار اخبار و مقالات ایجاد کنیم. در این وبلاگ قرار است در مورد سازمان های خلاق و مدیریت سازمانی، نرمافزارهای سازمانی، نرمافزارهای ابری، موفقیت، رشد و توسعه شغلی و فردی و سایر موضوعات مرتبط با سازمان های خلاق با هم بحث و تبادل نظر کنیم. ما فقط اینجا نیستیم! در اینستاگرام، لینکدین و توییتر هم شما را همراهی میکنیم.