حتماً تا به حال با قطبنما کار کردهاید. قطبنما جهتهای اصلی را مشخص میکند و اگر از مسیر اصلی خارج شویم، مسیر درست را به ما نشان میدهد. هدف گذاری هم در زندگی شخصی و کاری ما چنین نقشی را دارد. موضوع مهم این است که داشتن قطب نما ما را به مقصد نمیرساند! در مورد هدف هم همین قاعده صادق است. هر گامی که در مسیر رسیدن به هدف برمیدارید، باید سنجیده و حساب شده باشد.
اهمیت هدف گذاری زمانی بیشتر می شود که شما مدیریت یک تیم یا سازمان را به عهده داشته باشید. به عنوان مدیر یک سازمان اگر میخواهید تغییرات تاثیرگذار ایجاد کنید، باید اهداف خود را به درستی تعریف کنید. با استفاده از یک رویکرد هدفگذاری سازنده، میتوانید در مسیر رسیدن به آنچه که می خواهید، گامهای استوار و موثر بردارید و در عین حال کارکنان را با انگیزه و پاسخگو نگه دارید. در این مقاله، همه چیزهایی را که باید در مورد هدف گذاری بدانید، پوشش خواهیم داد.
هدف گذاری چیست؟
اهداف کسب و کار، دستاوردهایی هستند که میخواهید در سطح سازمان، تیم یا کارمند و در یک دوره زمانی خاص به دست بیاورید. تعیین هدف راهی مطمئن برای بهبود عملکرد سازمان و رسیدن به سطوح جدیدی از موفقیت است. به عنوان یک محرک قدرتمند انگیزه و یادگیری، هدف گذاری شامل استفاده از یک مدل کاری ساختاریافته برای نزدیک شدن به اهداف شماست، یعنی استفاده از نظریه هدف گذاری به عنوان الگویی برای درک اجزای یک هدف عملی.
بازگشت به مبانی: نظریه تعیین هدف
تئوری هدف گذاری که توسط ادوین لاک و گری لتام در سال 1990 مطرح شد، بر ارتباط بین هدف گذاری و عملکرد تاکید میکند و میگوید که اهداف اگر به خوبی تعریف شده باشند، میتوانند بهرهوری را افزایش دهند. لاک و لتام با مطرح کردن این تئوری، ادعا کردند که چنین اهدافی میتوانند با پرورش تمرکز، تلاش و پشتکار، افراد را به انجام بهترین کار تشویق کنند. تئوری هدف گذاری زمانی کار میکند که پنج شرط حیاتی آن را رعایت کنید:
وضوح
اهداف باید به شکل واضح، مشخص و قابل اندازهگیری تعیین شده باشند. کارکنان و اعضای سازمان باید بدانند که برای رسیدن به چه چیزی تلاش میکنند.
چالش
اهداف باید چالش برانگیز و در عین حال قابل دستیابی باشند. اهداف سهلالوصول انگیزه لازم را در کارکنان ایجاد نمیکند تا تلاش خود را بیشتر کنند.
تعهد
کارکنان باید از اهدافی که برای رسیدن به آنها کار میکنند، حمایت کنند و خود را متعهد به دستیابی به آن کنند. اعضای تیم باید از بین افراد متعهد انتخاب شده باشند.
بازخورد
ارائه بازخورد به کارکنان کمک میکند تا بدانند که در مسیر دستیابی به اهداف، چطور عمل میکنند و برای بهبود نتایج چه چیزی را باید تغییر دهند.
پیچیدگی کار
کارمندان به یک جدول زمانی مناسب برای اهداف خود نیاز دارند. این جدول زمانی باید منحنی یادگیری و پیچیدگی کار را هم شامل شود.
چرا هدف گذاری مهم است؟
هدف گذاری میتواند برای سازمانها در هر اندازه ای بسیار سودمند باشد، زیرا:
اهداف به فعالیتها جهت میدهند
اهداف میتوانند مسیر روشنی را برای کارمندان شما فراهم کنند. پس از تعریف اهداف تجاری، کارکنان میتوانند مسیر مشخصی خودشان را دنبال کنند که فعالیتهای روزانه آنها را با اهداف اصلی شرکت هماهنگ میکند. این به آنها اجازه میدهد تا در حوزههای اولویتبندی شده توسط مدیران تمرکز کنند. هدف گذاری کارکنان را از موازی کاری و اتلاف وقت و انرژی برای فعالیتهایی که به اهداف کلیدی کمک نمیکنند، بر حذر می دارد.
اهداف به کارکنان انگیزه میدهند
وقتی کارمندان مستقیماً به تحقق اهداف سازمان شما کمک میکنند، در مواجهه با چالشها هم باانگیزه باقی میمانند. اهداف قابل اندازهگیری بهطور باورنکردنی انگیزهدهنده هستند، زیرا کارمندان میتوانند با رسیدن به هر نقطه عطف و هدف کوتاهمدت، به وضوح خود را در حال پیشرفت به سمت هدف نهایی ببینند. این باعث میشود که با نزدیک شدن به هدف نهاییشان، به طور فزایندهای درگیر کار شوند.
اهداف مسئولیتپذیری را تقویت میکنند
فراتر از پرورش کارکنان با انگیزه، اهداف نیز آنها را مسئولتپذیر هم میکند. تعیین هدف به منظور به تصویر کشیدن ضربالاجلهای مشخص، برای کارمندان یک جدول زمانی ایجاد میکند که با پایبندی و پیروی از آن، نقش خود را در تحقق اهداف سازمان ایفا کنند. به این ترتیب، آنها به طور مداوم برای رسیدن به این نقاط عطف تلاش خواهند کرد و به طور همزمان پیشرفت خود را هم زیر نظر خواهند داشت تا مطمئن شوند که در مسیر قرار دارند.
اهداف باعث بهبود عملکرد کارکنان میشوند
پس از تعیین اهداف برای کارمندان، آنها میدانند که چه کاری باید انجام شود و چقدر برای انجام آن و ارائه نتایج زمان دارند. این به آنها درک درستی از هدف میدهد و در نتیجه بهرهوری افراد و سازمان را افزایش میدهد. نتایج مطالعات و پژوهشهای انجام شده که در مورد رهبری سازمانی منتشر شده، این موضوع را تأیید میکند و وجود رابطه مستقیم بین تعهد کارمندان به هدف و عملکرد آنها را تایید می کند.
اهداف موانع را برطرف می کنند
هنگامی که اهداف خود را اعلام کردید، کارکنان میتوانند به طور مداوم عملکرد خود را با نتیجه مورد نظر مقایسه کنند. این میتواند به آنها کمک کند تا بفهمند کجای کوتاهی کردهاند و کجا رشد داشتهاند و نشان می دهد که چه چیزی باید بهبود یا تعدیل شود. هدف گذاری به شما کمک میکند تا مواردی را که برای حرکت رو به جلو باید با آنها تطبیق پیدا کنید، شناسایی کنید و از مسیر درست خارج نشوید.
انواع هدف
اهداف را بر اساس دامنه، زمان، پیچیدگی یا معیارهای دیگر، میتوان در چند دستهبندی قرار داد. میتوانید با در نظر گرفتن شرایط سازمان و همه عوامل داخلی و خارجی، نوع هدف را تعیین کنید. در ادامه انواع هدف را معرفی میکنیم:
اهداف فرآیند محور، عملکرد محور یا نتیجه محور
- اهداف فرآیندمحور شامل روشها یا استراتژیهایی هستند که میخواهید برای تسهیل پیشرفت و دستیابی به اهداف عملکرد محور از آنها استفاده کنید
- اهداف عملکرد محور ابتکارات کوتاه مدتی هستند که برای دستیابی به اهداف نتیجه محور به کار میروند
- اهداف نتیجه محور همان اهداف نهایی کلی هستند که شما برای رسیدن به آنها تلاش میکنید
اهداف کوتاه مدت و اهداف بلند مدت
اهداف کوتاهمدت اهدافی هستند که میخواهید در مدت کوتاهی به آنها برسید؛ مثلاً تا پایان هفته جاری یا پایان فصل. اهداف کوتاه مدت به تکمیل تصویر بزرگتر و تحقق اهداف تجاری بزرگتر کمک میکنند.
اهداف بلند مدت به اهداف نهایی اشاره دارد که میخواهید در مدت طولانیتری به آنها برسید. این اهداف ریشه در ارزشهای شرکت شما دارند و نیاز به زمان، تعهد و برنامهریزی بیشتری دارند.
اهداف فردی و اهداف مشترک
اهداف فردی با در نظر گرفتن اهداف حرفهای و اهداف سازمانی، برای هر کارمند شخصیسازی میشود. این اهداف به کارمندان کمک میکند تا برای خود مسیر شغلی طراحی کنند که با آرمانهای آنها هماهنگ است و در عین حال به اهداف کلان تجاری هم کمک میکند.
اهداف مشترک به کارمندان کمک میکند تا با تقویت کار گروهی با یکدیگر همکاری کنند. این اهداف قابلیت مشارکت در بخشها، تیمها و پروژه ها را هم تقویت میکنند. تعیین اهداف مشترک برای ایجاد محیطی که نقاط قوت و ضعف را متعادل و یک محل کار فراگیر و سازنده ایجاد میکند، حیاتی است.
اهداف کیفی در مقابل اهداف کمی
اهداف کیفی به طور عینی ارزیابی میشوند، زیرا هیچ تعریف یا معیار مشخصی برای اندازهگیری میزان دستیابی به آنها وجود ندارد. معیارهای دستیابی به اهداف کیفی، تا حد زیادی بر احساسات استوار هستند.
در مقابل اهداف کمی قابل اندازهگیری هستند و میتوان آنها را ردیابی کرد. با رسیدن به یک معیار یا نتیجه خاص، اهداف کمی به دست میآیند.
هفت مرحله برای تعیین اهداف
پس از انتخاب یک چارچوب هدف گذاری مناسب با نیازهای خود، میتوانید فرآیند هدف گذاری را آغاز کنید. از هفت مرحله تعیین هدف که در زیر مشخص شده است استفاده کنید تا مطمئن شوید که اهداف را به درستی تعیین کردهاید و در مسیر درست قرار دارید.
مرحله 1: اهداف خود را مشخص کنید
اولین مرحله از فرآیند هدف گذاری این است که بفهمید به چه چیزی میخواهید برسید، چرا میخواهید به آن برسید و چه زمانی میخواهید به آن برسید. اگر مطمئن نیستید از کجا شروع کنید، از بیانیه ماموریت و چشم انداز شرکت خود به عنوان پایه استفاده کنید. به این ترتیب میتوانید اهدافی را برای کارمندان و تیمها بر اساس اولویتهای شرکت خود تعیین کنید.
مرحله 2: اهداف خود را مکتوب کنید
زمانی که اهداف خود را مشخص کردید، قدم دوم این است که آنها را مکتوب کنید. گذاشتن قلم روی کاغذ و نوشتن اهداف، آنها را ملموس میکند و به شما فرصت میدهد تا در مورد اینکه چرا این اهداف را انتخاب کردهاید، فکر کنید. هنگام نوشتن اهداف به واژههایی که به کار میبرید، توجه داشته باشید: از شاید، ممکن است و دیگر عبارت های غیرقطعی استفاده نکنید، چون میتوانند بر میزان دستیابی شما به اهداف تأثیر بگذارند.
مرحله 3: نحوه اندازه گیری اهداف را تعیین کنید
پس از تبیین اهداف خود به صورت مکتوب، باید بفهمید که چگونه پیشرفت خود را در مسیر دستیابی به اهداف اندازه گیری کنید. دستیابی به هدف شما مستلزم این است که دقیقاً بدانید موفقیت چگونه به نظر میرسد و در بیشتر مواقع، این نیاز به یک رویکرد قابل اندازه گیری دارد.
مرحله 4: برای موانع احتمالی آماده شوید
هنگام تلاش برای دستیابی به اهداف خود باید آماده رویارویی با چالشها باشید. از آنجا که چالشها و موانع میتوانند اشکال مختلفی داشته باشند، باید هنگام پیش بینی عوارض، همه زمینهها را در نظر بگیرید. هنگامی که موانع احتمالی را مشخص کردید، ریشههای آنها را عمیقتر کنید. فکر کردن به این موارد از قبل میتواند به شما کمک کند تا قبل از ظهور مسائل را بررسی کرده و با آنها مقابله کنید و در نتیجه رویکردی مطمئنتر برای تعیین هدف ایجاد کنید.
مرحله 5: یک جدول زمانی ترسیم کنید
پنجمین مرحله از فرآیند هدف گذاری، ایجاد یک جدول زمانی برای اهداف است. این جدول زمانی باید وظایف، نقاط عطف و ضربالاجلهایی را که برای رسیدن به اهداف خود در نظر دارید، به وضوح مشخص کند. ترسیم یک جدول زمانی از همه کارهایی که باید انجام دهید، به شما کمک میکند تا انتظارات واقعبینانهای برای دستیابی به اهداف خود ایجاد کنید و در عین حال باعث میشود هدف شما قابل دسترسی به نظر برسد.
مرحله 6: برای رسیدن به هدف برنامه ریزی کنید
پس از ترسیم جدول زمانی، به یک برنامه برای نزدیک شدن به اهداف خود نیاز دارید. با داشتن یک برنامه، متوجه میشوید که برای رسیدن به آنچه برای کسب و کار خود در نظر گرفتهاید، چه کاری باید انجام دهید. میتوانید برنامهریزی را با تأکید بر عادتهای روزانه شروع کنید؛ از مقاطع زمانی کوتاه تر شروع کنید و سپس به مقاطع زمانی بلندتر تعمیم بدهید.
مرحله 7: به طور مداوم بر پیشرفت نظارت کنید
نظارت مستمر بر پیشرفت، احتمال دستیابی به اهداف را افزایش میدهد. نتایج پژوهشهای انجام شده نشان میدهد که نظارت بر پیشرفت، احتمال دستیابی به اهداف را تا دو برابر افزایش میدهد. بررسی و اندازه گیری میزان پیشرفت را در برنامه هفتگی و ماهانه خود قرار دهید. انجام این کار به شما کمک میکند تا متمرکز بمانید و در عین حال به شما امکان میدهد که یک بازخورد شخصی از عملکرد خود دریافت کنید.
نتیجه گیری
اهداف بلندپروازانه و خاص میتوانند کارکنان شما را پاسخگو نگه دارند و در عین حال به شما امکان میدهند که پیشرفت سازمان در مسیر دستیابی به اهداف را مشاهده و اندازهگیری کنید. شما میتوانید بسته به وسعت، دسترسی، شرایط، مقیاس زمانی و پیچیدگی اهداف خود، اهداف متفاوتی تعیین کنید.
صرف نظر از اهدافی که انتخاب میکنید، استفاده از چارچوب تعیین هدف ضروری است. این چارچوبها میتوانند به شما کمک کنند تا کارمندان را هماهنگ کنید و یک برنامه عملی برای دستیابی به اهداف خود ایجاد کنید. علاوه بر این، با استفاده از مراحل تعیین هدف و نکات ذکر شده در این مقاله، میتوانید فرآیند هدفگذاری یکپارچه را تسهیل کنید که دستیابی به هدف را آسان میکند.
منبع: gtmhub
برای دریافت مشاوره از کارشناسان فروش آوات، فرم زیر را تکمیل و ارسال کنید. کارشناسان ما در اسرع وقت با شما تماس میگیرند.